خلوــــــــت مســــــــــــــــــــــتان
به نام ایزد پاک و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی آگاهی آب روی قانون گیاه سهراب سپهری مردی با خود زمزمه کرد : خدایا با من حرف بزن . یک سار شروع به خواندن کرد . اما مرد نشنید . فریاد برآورد : خدایا با من حرف بزن! آذرخش در آسمان غرید اما مرد گوش نکرد ... مرد به اطزاف خود نگاه کرد و گفت:خدایا بگذار تو را ببینم . ستاره ای درخشید . اما مرد ندید . مرد فریاد کشید : یک معجزه به من نشان بده . نوزادی متولد شد . اما مرد توجهی نکرد. پس مرد در نهایت یاس فریاد زد : خدایا لمسم کن و بگذار بدانم که این جا حضور داری . در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد . اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد.... برگرفته از کتاب مشکلات را شکلات کنید
از: مسعود لعلی
Design By : Pichak |